نویسندگی مهارت میخواهد...
نویسندگی فن است؟
نویسندگی هنر است؟
نویسندگی چیست؟؟؟؟
خیلی وقته که چیزی نیس توو این ذهن همیشه خالی برای نوشتن...موضوعیم که باشه مهارتی برای نوشتنش نیست...
نوشته باید لوند باشه٬باید دلبری کنه٬باید آدم لذت ببره از خوندنش...
خوبه که بضی چیزا رو به روی خودم بیارم...اینکه بچچه...مادرت خوب! پدرت خوب! تورو چ به نویسندگی؟؟تورو چه به نوشتن؟؟
ساده و بی آلایش بودن خیلی خوبه...
بضی وقتا اونقدر میرم توو جمله ها خیال میکنم چه خبره...
بضی وقتا انگیزه خودمو از نوشتن نمیفهمم...
بضی وقتا میگم آخه بچچه تورو چه به وبلاگ نویسی...تو یه جمله بندی درست حسابی نداری توو زبات محاوره ایت...اون وقت چ توقعی از خودت داری؟؟!
بضی وقتا حرفها داری اما نمیدونی از کجا شروعشون کنی...اونقدر میری تووش میبینی به هیچ جا نمیرسی....
من نه مهارت بلدم...نه فن نوشتن...نه فن بیان...نه لوندی!
مشکل از چیه؟
از لودگی من؟ از غم من؟ از مطالعه صفر من؟ از خوابیدن های زیاد؟ از تنبلی من؟
از خماری خواب کنار بخاری که سوژه میاره و حسشو میبره؟؟
از قلم و کاغذ که هیچ وقت دور و ور من نیس و در خدمتم نیس؟
از ذهن؟مشکل اینجاس ذهنی وجود نداره ک چیزی تراوش بشه!
مشکل از هر چیزی که باشه میدونم که آدم با نوشتن یه وبلاگ نویسنده نمیشه
نویسنده به معنای خاص خود نویسنده منظورم نیس...
نویسنده ینی کسی که نوشته ای بنویسه که از دلش بیاد نه از ذهنش...
نوشته ای که هر چقدم طولانی باشه٬آدم دلش مبخواد ادامه دار باشه نه که از سر و تهش فاکتور بگیره و از دو طرف خط بزنه!
وصف حال روزهای این ملت:
از ماست که بر ماست...
همینم مهارت میخواد.
دقیقا کدوووم؟؟
من هر چی دستم بنویسه همون میشه پستم چه خوب چه بد دلمه دیگه هر چی میخواد میاره رو صفحه
خیلی خوبه پونه جونم
همینه ک تو و دلت همیشه ب راس...
اختیار دارین عزیز دل
بله با حرفت موافقم
مصداق این جمله است که میگه آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...
شوما هم اگه زیاد بیاین میشین جزو بهترین دوستان من
بوووس
دقیقا!
منتها من کلن آدم ادبی ای نیسم
چشششم
بووووس
اوووووووووووووووووووو الی ی ی ی ی
بابا بیا جلو من از برق بکشم تورو
اگه میخای بزاری بری درست درمون،رک و پوست کنده بگو تا من هم همچین رک و پوست کنده،پوست بِکَنم از سرت، دیگه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی من مهارت ندارم و فن ندارم رو به ما تحویل نداده
الان تفهیم شدی یا تفهیمت کنم؟
هررررررررررررررررر:)))
نه بابا جزیره جان خواهر من تا ک میخوام برم میبینم چقد سوژه نوشتنم میاد!
اینو یادم شد ربت بگم:
حالا الان مثلا منی که همه ی اینایی رو که گفتی از قبیل:مهارت و فن نوشتن و فن بیان و لوندی(فحش نباشه) دارمو مثلا چه گلی زدم به سر خودم .هرررررررررررررررررررر
این لوندی ی جا ب دردت میخوره دیگه!
درضمن بشین درستو بخوناااااااااا بشین بسکتبالتو بازی کن و هی فرت فرت مدال بگیر و بعد بیا با هم بریم فرت فرت بفروشیمشون، با ملت چیکار داری تو. بزار اونا هم زندگیشونو کنن
اونا با این زندگی کردنشون واسه ما زندگی نمیذارن آخه!
باش! تو حرس نخوریا خواهر!
به به میبینم که صاب خونه هم تشریف اوردن

اهلا و سهلا
میگم نکنه منظورت با این پست این بوده که بیایم بگیم نه بابااااااااااااااااااااااااااا تو که خدای نویسندگی هستی؟هان؟
نچ نچ نچ منه گیج. ببین. چرا زودتر نفهمیییییییییییدم.
کار دنیا رو ببین من ی عمر خونه خراب کنه ملتم اونوقت تو زلزله شدی اینجا!

میگن چوب خدا صدا نداره همینه ها!
درس بود حالا؟؟
دقیقا جزیره ینی الان باید ب این نتیجه برسی؟؟
من کلا اصن خیلی!
والا اون حرصو نمیخورم ولی این حرس و تا نفهمم نمیخورمش مطمئنا ولی اگه بفهمم این حرس که شما میگی چیز خوبیه قول نمیدم نخورم این حرس رو:دی
دیگه غلط املایی نداشته باشی
قول نمیدم
خب دیگه کافیه تا همینجا. امشب حضورم پررنگ شد تو وبلاگت. برم بخوابم فردا تحویل پروژه دارم
شب خوش عزیز جان
تحویل پروژه خیلی بده
ایشالا ۲۰ میشیییی...
از قدیم گفتن از ماست که بر ماست.

چی؟هان؟میگی بی ربطه؟نخیر .فک کردی فقط همون یه کاربردو داره که تو گفتی، نخیر ینجا هم کاربرد داره
البته از هردست بدی از اون یکی دست میگیری هم بی ربط نیست.
ولی هرچیزی فکر میکنم ربطشو با چوب خدا نمیفهمم
مردم بلت نیستن یه ضرب المثل ساده بزنن.هـــــــــــــی مملکته داریم،جوونش این. یه ضرب المثل بلت نیست
هرررررررررررررررررررررررر
این بی ربط ک ماله چوب خدا بود! نبود؟
الان دقیقا چ اتفاقی افتاده؟!!
هررررررررررررررررررر:))))
اینم ربط داشت راس میگی!
اون چوب خدا هم این بود که ملت منو نفرین کردن سرم اومده! ربط داشت دیگه نه؟!
من خودم ی پا ضرب المثل سرایم بچچه! چی فک کردی؟؟
فسفر نسوزون از من! گشنم شد!
من دیگه جدیه جدی دارم میرم به خدا
اصرار هم نکن نمیمونم
بودی حالا!
احسنت گل گفتی... خواستم سوالات اول پستت رو جواب بدم که دیدم خودت بهتر از من جواب دادی
بلی بلی!
کلن من همش گل میگم!
کلن من همیشه در و گوهر میریزه از دهنم!
کی تو ؟
تو بلد نیتسی ینویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا شما که اصلا باید اسمت رو گذاشت نوشته
تویی و دنیایی حرف
حس و حال شرکت تو مسابقه رو ندارم
بنویس که خوب مینویسی
بلی من!
نه جان الی بلدم؟
اقلا میگفتی نویسنده همستر!:دی
منم! اما شاید شرکت کردم
چشم !
من خیلی اهل کتاب و این حرفام ولی متاسفانه نوشته های من هم لوند نیس.
چرا هس آذر نوش...من چیزایی ک خوندم ازتو دوس داشتم
حال منو بیان کردی
فدات شم!
سلام...نه عزیزم....یه مدتی چون مهدیه زیاد به نت دسترسی نداشت من وبلاگو آپ کردم
باشه عزیزم
سلام الی من!...
بعدش هم اینترنت مبارک را واریز نکردیم قطع شد!
حالا هم در خدمتیم!


دلم برات یه ریزه شده به خدا!...
وووووووااااااااااااای..........
همش یا تو نیستی یا من!
شرمنده اخلاق ورزشیتم...
امتحان داشتیم کلی
راستی وب نو مبارک!
ببین دو رو ز نبودما ملت چه دم و دستگاهی راه انداختن!
حاضرم جبران همه ی نبودنامو کنم...
باور کن!
همه ی ÷ستاتتو دونه دونه میخونم...
دووووووووووووسسسسسسسسسسسسسست دارم...
نرنجیده باشی ازم ها!
بازم میام حتما خیلی زود...
میبوسمت....
راستی من با سیستم اینجا آشنایی ندارم نظرمو تایید نکن چون جاست فور یو بوده ها!....
کووووووووفت خرررررررررر
مگه نبینمت! کجایی تو کثافت! دل منم تنگ شده خررررررررررر
من همش هسم تو نیسی!
فدات شم قابل تورو نداره هااااااااا
منممممممممممممم
نظرت تاییدی نبوده! اون کنار تماس با من داره
بس ک دور بودی از عصر ارتباطات
دیگه بری کشته های خر
عزیز دلم تیریپ آدمای خاکی و فروتن برداشتی؟؟؟


خیلیم قلمت نازه
الی باز همه چی درست شد
الییییییییییییییییییییییی منم هدر می خوام
بروووووووو مهدیه بروووووووووو!
بمیرین شما دوتا ک آدم نیسین!
من خودم ندارم بچچه!
بلد نیسم!
سلام !
سلام عمو این قیافه شیطانی چیه ب خودت گرفتی؟