سگ شدنم دست خودم نیست...علت داره...
میتونه شامل خیلی چیزا بشه...
از بد خوابیدن تا بد بیدار شدن...
از تساوی استقلال تا برد سپاهان و تراکتور...
از ریختن گچ و سیمان سقف یه قسمت از اتاقم درست بالای کامپیوتر تا شکستن مانیتور و کثیفی اتاق و جون کندن یرا تمیز کردنش...
از نمره ای که فک میکردی ۲۰میشی و ۱۱ی که بیشتر بهت ندادن تا کلاسای پشت سر هم دانشگاه...
از تبلیغای تاژ و صحت و اون کوشا جان احمق قلمچی تا اخبار مهم زاییدن ۵ قلوی فلان زن در فلان کشور عقب افتاده...
از سفر اجباری دانش آموزان دختر دوم دبیرستان برای گرفتن۸ نمره از درس پر اهمییت آمادگی دفاعی و یاد گرفتن باز و بسته کردن اون چه میدونم آ کا ۴۷ لعنتی و هر کوفت دیگه به شلمچه تا چپ شدن اتوبوس ...
از کشته شدن یه نفر از بچه های این شهر لعنتی و یه معلم تا بدحال بودن بقیه بچه ها...
از نام شهید دادن به این بچه ها تا...
تا چی؟؟ تا آروم گرفتن خونواده ها؟ ؟؟؟؟؟؟
۱.۴۰۹ کیلومتر راه برای ۸ نمره؟؟
سلام عزیزم
حق داری انگار تو این دنیا هیچ چیز سرجای خودش نیست ما آدما...
حق داری بانو
انگار اول هم شدم
سلام
آروم باش عزیزم! این نیز بگذرد
شما درست میفرمایید
...
چی بگم خب من الان
خب چرا اینقدر عصبانی!
چه خشن بود پستت الی!
با کی دعوا داری ها؟؟؟؟
اینجا همینه عزیز دلم!!!!
مثل اینکه یادت رفته ما کجا داریم زندگی میکنیم!
الی تو فقط اینارو شنیدی اما من دیدم... ستاره رحمانی بیچاره که دستش از کتف قطع شده و پیوندش جواب نداده دیدم... پسر بچه های خانم عبادیانی رو دیدم که تو بغل خاله شون زار می زدن....
لیلا، دختر عمومو دیدم که افسردگی گرفته چون تا ۲ ساعت قبلش اون جای ستاره رحمانی تو اتوبوس بوده و تهران که رسیدن به خاطر اینکه پیش دوستاشون باشن جاشونو با هم عوض می کنن و .....
و خواهرمو دیدم که با چه ترس و دلهره ای با مامانم رفتن و رضایت نامه ی مدرسشو پس گرفتن و پاره کردن.... من اینا رو دیدم....
حق داری جونم [
1 نفر نه الی جونم.5 نفر،یا میشه گف 6 نفر چون خانم عبادیانی باردار بودن!4 دانش اموز فوت شده،2 تا دختری که حالا فقط یه دست دارن،دختری که دیگه چشمی برای دیدن این دنیای لعنتی نداره!2پسری که باید در حسرت مامان گفتن بمونن!و کلی شکستگی و....و ترس و دلهره ی چند ده دختر که باید باقی عمرشونو با این خاطره سر کنن!
بنی جونم عزیز دلم شایعه نپراکن
باردار نبودن
نه نه نه!!!!!!!!! اینجوری نگا نکن به زندگی یکم بیخیال باش!!!! اروم میگیری!!!
اما در مورد فوت بچچه ها فقط میتونم بگم متاسفم... من هنوز باور ندارم که مرگ حقه!! هنوز نمیتونم مرگ رو قبول کنم... خیلی سخته...
یعنی اینجوری مینویسی بهتره؟!
خب این بدبختیا رو که همه دارن منتها اینکه آدم بنویسه این چیزا رو فکر کنم آرامش بخشه!
زندگیت آروم!
نمیدونم چی بگم ... فقط اینکه با خوندنش منم سگ شدم !!!
خوبه که دردای جامعه رو مینویسی٫ خیلی خوبه.
خیلی دردناک بود الهام ، خیلی ...
نمیتونم بگم درکشون میکنم ، میفهمم ... متاسفانه دردشون خیلی فجیع و وحشتناک است . امیدوارم خدا صبر بده به همه آسیب دیده ها
دوسی فدات نبینم عصبانی باشی
سللام
خوبی؟ من همون شمعدانی سابقم....
ادرس جدید رو واست گذاشتم
سلااااااااااااااااااااااااااااام
چته تو چرا سیاه نویس محض شدی؟
همه ی اون دلایل بجاش اما تو انسانی میدونی نی چی ینی میتونی بجنگی ینی یه ماشین قدرتمند هستی با نیروی عصیانگری زیاد
بتاز به مشکلات و شرایط
اصلا چرا کامنت جواب نمیدی ؟به جون خودم جواب ندی دیگه نمیاما
سلاملکم...
چشم...شچم...چشم...
اون دومیم چشمه!
یادمه بهت گفتم از چیزای شاد دور و برت بنویس. از عشقت از شادیات، اما بازم همون رویه رو ادامه میدی.
یه جوری می نویسی انگار همه ی دنیا فقط و فقط روی تو زوم کردن. اون دفعه انگلیسی نوشتم. حالا فارسی
مرگ و زندگی دست خداست.شادی هم مخلوق خدا. اون دوستایی که آمار مرگ و میر میدن در تفکرشون یکم تجدید نظر کنن.
یه غریبه از یه شهر دور
برای بیشتر این چیزها حق داری که اینجوری مچاله بشی دختر ... بعضی حرفهات حق هستند خوب ... حرف حق هم ... چی بگویم ... آهان حرف حق خریدار ندارد!
به روز هستم!
مرد اون روزهایی که میگفتند حرف حق جواب ندارد ... حرف حق خریدار ندارد یاد بگیر که همیشه حرف ناحق بزنی تا همه حال کنند.
مثلن اینهایی که هرسال هی در راهیان نور عین علف خرس کشته میشوند و کیلویی عنوان شهید میگیرند تا خانواده هایشان را خر کنند (مثل همان خبرنگارهایی که در هواپیمای عهد بوق ارتش ذغال شدند و به خاطرشان اساسنامه ی بنیاد شهید را عوض کردند که اینها را هم داخل شهدا بچپانند!) .. تو به جای اینکه مچاله بشوی و عصبانی باشی با خوشحالی پاشو جیغ بکش که آفرین اینها شهدای راه ملت و وطن هستند و دست و جیغ و هورا برای دولت که اینها هرساله اتوبوسشان چپ میکند و شهید میشوند!!! اینجوری وبلاگت هیشوقت فیلتر نمیشود عمویی!
چند بار اومدم آپ نشده بودی!
چیزی برا گفتن نداشتم!
نگی بعد رفتم مردما!