الی نامه

فقط یک کام با من...

الی نامه

فقط یک کام با من...

رویای خواب=کابوس بیداری=حسرت خواب و بیداری

او...

دیشب خواب دیده بود...

صبح با ذوق تعریف میکرد...

صبح بعد از تعریف کردن با غم بغض کرد...

بعد از بغض کردن با آب دهانش قورت داد آن لعنتی را...بغض را...

تلفن را برداشت٬سرش را گرم کرد...حال و احوال همسایه قدیمی را پرسید...

من...

خوابش را شنیدم...

ذوق نکردم...

بغض نکردم...

فقط نگاه میکردم...یک نگاه مــــــات...

او تلفن را برداشت و من مداد...

سرش را گرم کرد تا یادش برود...تا حواسش پرت شود...

مداد را برداشتم تا همیشه یادم بماند...

روزمره های لعنتی...

عادت های لعنتی...

عادت هایی که نباید جزو زندگی شوند...

عادتهایی که نباید به آنها عادت کرد...

اف یو سی کی زندگی

خیلی وقته که گرم نمیشه...تشک برقی هم جواب نمیده...

بخاری بدجاس

تختشو نمیشه بذاریم کنارش...بارها بهش گفتیم اما میگه سر راهه

پوستش حساسه

با کوچکترین حرارت ملایمی میسوزه

بد میسوزه...

دلش تنگ شده بود بره پشت بخاری بخوابه...خوابیدید تا به حال؟گرماش لذت بخشه....

اما...

از وقتی که این قرصای لعنتی رو میخوره

چاق شده...

اینا بهونس

مشکل چیزه دیگس...

امروز بعد مدتها خوابید...

آروم خوابید...

رو زمین...

کنار بخاری...

گرم...

و کیف کرد...

کاش میتونس هرجا دلش میخواد بخوابه...

کـــــــــــــــــــــــــــــــــاش



همینجورکی۱

بعضی آدمها عجیب به آدم موج منفی میدهند.همان یکبار که میبینیش برای یک عمرت کفاف میدهد!فکرش را بکن که بخواهی هر روز لبخندهای معنا دارش را ببینی و به زور لبخند بزنی و از در کنارش بودن احساس رضایت بکنی و به به و چه چه!

یکی از همان آدمهای موج منفی ده!همکار قدیمی مامان بود.یک روز آمد و با شیرینی به مناسبت خانه ی نو و مهمانی!من هم به رسم همیشه و مهمان هایی که باب طبعم نیس پذیرایی کردم و مرخص شدم!اما....

داستان از این قرار است....!

بشنوند کسانی که گوش شنیدن ندارند و پشت سر ما حرف در می آورند!

بشنوند عارفه نام ها و کیانا و فرناز و هاله و...

بله...!این مهمان عزیز ساطغ کننده امواج منفی از نبودن ما در کنارشان احساس ناراحتی کردند و همچنین اظهار کردند که میبودید در کنارمان تا شما را پسند میکردیم!!

اینطوریاس که وقتی بروی مشهد از شانس گندت این آدم اتاق روبه رویت باشد و لبخند بزنی!


اما برعکس...بعضی های دیگر را دوست داری بپری ماچشان کنی از گرمیو موج مثبتشان!

من بارها عاشق شدم!دلم کاروانسراس!معشوقه دارم به اندازه ی موهای سرم! از به قول مامی -که وقتی دیگر فیوز میپراند- باسن ناشورهای فوتبالیست و بسکتبالیستو والیبالیست و کشتی کارو فلانو فلانو فلان!که من نه سر پیازم نه تهش و هیچ چیزش به من نمیرسد! تا اانواع و اقسام خواننده های پاپو راکو متالو و فلان! از بازیگران خارجی تا داخلی!از انواع و اقسام مرغ و خروس و سگو و کفش دوزکو لاک پشت تا اسبو شیرو پلنگو و کروکدیل! از مکانو هوا بگیر تا آدم های ناشناس چند لحظه ای...

مثل چند شب پیش...که نمیدانم کجای قیافه زار و بی رنگ و رو و گاها پر از مو!!ی من به از آن جور دخترها میخورد که انواع و اقسام ماشینها از انواع آدمها در هر رده ی سنی جلوی پایم ترمز میکنند!

تا وقتی که...

ترمز زد و من عاشقش شدم و پریدم توو ماشین...من با یک نگاه و به خاطر یه حرکت و در چند لحظه ی کوتاه عاشقش شدم!به عشق در نگاه اول هم اعتقاد دارم! عاشق اون پیرمرد مهربونی شدم که منو سوار کرد و تا سر کوچه مون رسوند منو و هیچ پولیم ازم نگرفت...



 

 

زندگی من در حال حاضر همینه!وصف حال من!

چراغی روشن از ترس تنها بودن

کوچکترین فرد خانواده که باشی ته تغاری و عزیزدردانه و لوس و...به تو نسبت میدهند.که دست به سیاه و سفید نمیزنند این بچه های لوس تنبل!و کارهای خانه بر روی دوش بچه های بزرگ خانواده است و ارشد فرزندان حکم مادر دوم را دارد برای بقیه برادران و خواهرانش!حداقل در خانواده ی ما که این گونه است!

اما...

این روزها...

خانه ی سرد و بزرگ ما...

سردتر از همیشه است و...

بزرگتر از هر خانه ی دیگری...

آنقدر سرد که نفس کشیدن های سه نفری ما اینجا را گرم نمیکند...

خانه به بزرگی قصر هم که باشد با هرم نفس های گرم آدم های درونش است که سرد نمیماند...وگرنه تمام چوب های عالم را هم جواب نمیدهد...

بگذریم از اینکه من نه هیچوقت لوس بودم و نه عزیزدردانه!اما وظیفه ام سنگین تر است از هر بچه ی ارشدی ک مامان بوده!چون من ماندم و دل یک پدر مادر که به من خوش است و بس! آن هم به چه آدمی...هه...کسی ک ۸ صبح میزند بیرون تا ۹ شب...

و میبیند یک چراغ هست  و یک تلویزیون روشن و مادرش که تنها نوشیدنی او از صبح همان یک لیوان چای با تو است ...

مامانی سرت بهتر شد چیزی خوردی؟

آدم تنهایی حوصلش نمیاد چیزی بخوره...

الهی فدات شم مامانی الان میرم واست چایی دم میکنم...ببخشید تنها بودی...

آخرش که چی مامان جان...آخرشم تنها میشم ...خدانکنه...

و تو بغض میکنی اما معلوم نیست که از صبح او چند دفعه بغض کرده و چند بارش را شکسته و چند بارش راخورده...


از کلید اسرار متنفرم...مزخرف ترین سریال تی وی ایران!


میگن جواب بدی رو با بدی نمیدن و با خوبی میدن..تا طرف شرمنده بشه از کارش!اما آدما اونقدر پررو ان که با این کار حق رو به خودشون میدن و از رفتاری که با تو داشتن راضی تر و از کاری که با تر کردن خشنودتر!

لعنت به همشون!


پی عنوان نوشت:

هر جا چراغی روشن ِ٬از ترس تنها بودنِ

ای ترس تنهایی من٬اینجا چراغی روشنِ